راه عشق....................................
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست    

آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

مارا از منع عقل مترسان و می بیار

کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

از چشم خود بپرس که ما را که می کشد

جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست

او را به چشم پاک توان دید چون هلال

هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست

فرصت شمر طریقه ی رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو

حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست



یکی بود،یکی نبود...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

یکی ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩ

ﺣﺎﻻ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻢ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﻭﻝ ﻗﺼﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﮕﻦ : ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩ

ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩ . ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎﺳﺖ .

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ . ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩ . 

 ﺩﺭ ﺍﺫﻫﺎﻥ ﺷﺮﻗﯽ ﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﮔﻨﺠﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻥ . ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳاﺧﺘﻦ .

ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﮑﯽ ، ﺑﺎﯾﺪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ.

ﻫﯿﭻ ﻗﺼﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺶ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﻮﺩ ، ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ . ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻧﺪ .

ﻭ ﻣﺎ ﺍﺳﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﮐﻬﻦ ، ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﮑﯽ ، ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ . ﺍﺯ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ، ﺍﺯ ﺁﺑﺮﻭ ، ﺍﺯ ﻫﺴﺘﯽ .

ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻧﻤﺎﻥ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ به ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﯾﺴﺖ .

ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ، ﺟﺰ ﻣﺎ . ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﺪ ﺟﺰ ﻣﺎ .

ﻭ ﺁﻥ ﮐﺲ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﺪ ، ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ، ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﯾﺴﺘﻦ .

ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﯾﻢ . ﻫﻨﺮ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ



درد دل
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم!

با تویی که از کنارم گذشتی

و حتی یکبار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانیست!



خدایا
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

خدایا تو خود گفتی در دل شکسته خانه داری،دلم شکسته جانا! به عهد خود وفا کن.